عید 94
سال 94 هم از را رسید و دختر نازم دومین بهار زندگیشورو تجربه کرد.بهارت مبارک عزیزه دلم و اما بگم از خاطرات عید روز 29 اسفند ساعت حدودای 4 صبح بیدار شدم و دیدم عزیزم دارم تو تب میسوزه با استا مینوفن تب رو کنترل کردم و صبح با بابایی بردمت درمانگاه تخصصی کودکان و دکتر گفت ویروسه و خلاصه هفته اول عید ما بامریضی دخترم سپری شد.البته سعی کردم زیاد به تلخی نگذره ،خونه بابابزرگه باباجون رفتیم و چند روزی اونجا بودیم تو هم یه کم که حالت بهتر شد شیطنت هات و شیرین کاریات شروع شد.برای اولین بار تاب بازی رو تجربه کردی و به کمک دختر خاله باباجون ملیکای ناز که خیلی دوستت داره کلی رو تاب میموندی عشق میکردی.دیگه بعد از اون تا میگم آیدا ،ت...
نویسنده :
مريم
10:38